درس خارج فقه استاد محمد محمدی‌قائینی

1403/02/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شهادت شریک بر شریکش

 

گفتیم در کلمات عده‌ای از علماء گفته شده است شهادت شریک قبول نیست به این معنا ست که ادعای شرکت قبول نیست و گرنه شهادت او به نفع شریکش مسموع است و عدم پذیرش شهادتش نسبت به خودش از این جهت است که شهادت نیست بلکه ادعاء است و لذا گفته‌اند شهادت شریک «فیما له نصیب» مسموع نیست و حتی مرحوم اردبیلی گفته است ردّ شهادت شریک عقلی است و منظورش همین است که چون در اینجا اصلا شهادت نیست بلکه ادعاء است.

در مقابل صاحب جواهر گفتند ظاهر ادله این است که شهادت شریک به مال مشترک حتی به نفع شریکش هم مسموع نیست و بعد هم گفتند بلکه ظاهر ادله این است که شهادت شریک در حق شریکش نسبت به آنچه واقعا بین آنها مشترک است یا چیزی است که اگر ثابت شود آنها در آن شریک خواهند بود نافذ نیست حتی اگر نسبت به خودش و شرکت ساکت باشد.

گفتیم برای تحقیق مساله باید روایات را بررسی کنیم. چند طایفه از روایت در این مساله وجود دارد. یک طایفه روایاتی بود که ظاهر آنها عدم پذیرش شهادت شریک است مطلقا یعنی ظاهر آن حتی از آنچه صاحب جواهر هم گفته است بالاتر است و اینکه شهادت شریک به نفع شریکش حتی در مال غیر مشترک هم مسموع نیست. در این طایفه روایت سماعة را ذکر کردیم.

طایفه دوم روایت ابان از عبدالرحمن بن ابی عبدالله است.

أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ جَمِيعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِيثَمِيِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ ثَلَاثَةِ شُرَكَاءَ شَهِدَ اثْنَانِ عَلَى وَاحِدٍ قَالَ لَا يَجُوزُ شَهَادَتُهُمَا.[1]

و البته مرحوم صاحب وسائل «شَهِدَ اثْنَانِ عَنْ وَاحِدٍ» نقل کرده است که در این صورت مفاد آن شهادت به نفع او است و اگر هم نسخه «شَهِدَ اثْنَانِ عَلَى وَاحِدٍ» صحیح باشد و «علی» در معنای «لام» استعمال شده باشد معنای آن شهادت به نفع شریک سوم است اما اگر «علی» به همان معنای «علی» باشد یعنی به ضرر دیگری شهادت بدهند اصلا به محل بحث ما مربوط نیست چون بحث در شهادت شریک به نفع شریکش است.

ظاهر عنوان باب در کافی هم اقتضاء می‌کند که منظور از این تعبیر شهادت به نفع شریک باشد. در هر حال این روایت با این نقل با روایت طایفه اول تعارضی ندارد و با اطلاق آن هم سازگار است.

اما در مقابل این روایت روایت دیگری هست که آن هم از ابان از عبدالرحمن است که شیخ آن را نقل کرده است:

الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ ثَلَاثَةِ شُرَكَاءَ ادَّعَى وَاحِدٌ وَ شَهِدَ الِاثْنَانِ قَالَ يَجُوزُ.[2]

صاحب جواهر این دو را یک روایت دانسته است و در نتیجه شیخ و کلینی در نقل این روایت اختلاف دارند. اگر وحدت این دو نقل را بپذیریم از موارد تعارض حجت و غیر حجت است نه از موارد تعارض مصطلح که تعارض دو حجت است. چون یک روایت است که در کیفیت نقل آن اختلاف است و با قطع نظر از تعارضی که دارند می‌دانیم که یکی از آنها کذب است فقط نمی‌دانیم که کدام از آنها کذب است. پس یکی از آنها اصلا مقتضی حجیت ندارد. اما تعارض مصطلح در جایی است که مقتضی حجیت در هر دو متعارض تمام است و منشأ فقط علم به کذب یکی از آنها ست که این علم به کذب ناشی از شمول دلیل حجیت و تعارض آنها ست.

پس تعارض مصطلح در جایی است که علم اجمالی به کذب به لحاظ اطلاق دلیل حجیت است اما اینجا با قطع نظر از اطلاق دلیل حجیت به کذب یکی از آنها علم اجمالی وجود دارد.

پس اگر این دو نقل، روایت واحد باشند از موارد اشتباه حجت و غیر حجت است و اصلا مورد مرجحات باب تعارض نیست. در چنین فرضی هیچ کدام از دو روایت حجت نیستند و مرجع روایت سماعه خواهد بود که مفاد آن نفی حجیت شهادت شریک به نحو مطلق است.

اما اگر این دو نقل، روایت واحد نباشند بین آنها تعارض خواهد بود و روایت سماعه هم طرف معارضه آنها خواهد بود یعنی در یک طرف روایت سماعه و روایت عبدالرحمن به نقل کلینی است و در طرف دیگر روایت عبدالرحمن به نقل شیخ است.

به نظر ما قول به اتحاد این دو نقل، موجبی ندارد خصوصا که تعبیر دو روایت هم با یکدیگر تفاوت دارد. ترتیب آثار وحدت روایت بر علم به وحدت متوقف است اما ترتیب آثار تعدد با احتمال تعدد ثابت است.

اگر فقط همین سه روایت وجود داشت بعد از تعارض و تساقط، مرجع اطلاقات حجیت شهادت عادل است. اما طایفه دیگری از روایات وجود دارند که اگر تمام باشند شاهد جمع بین این روایات متعارض خواهد بود.

روایت از ابان است و هم مرحوم شیخ آن را نقل کرده است و هم مرحوم صدوق و شیخ طوسی آن را شاهد جمع بین روایات ردّ شهادت شریک و قبول شهادت شریک قرار داده است. (الاستبصار، جلد ۳، صفحه ۱۵)

الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانٍ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ شَرِيكَيْنِ شَهِدَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ قَالَ تَجُوزُ شَهَادَتُهُ إِلَّا فِي شَيْ‌ءٍ لَهُ فِيهِ نَصِيبٌ.[3]

وَ رَوَى فَضَالَةُ عَنْ أَبَانٍ قَالَ سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ شَرِيكَيْنِ شَهِدَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ قَالَ تَجُوزُ شَهَادَتُهُ إِلَّا فِي شَيْ‌ءٍ لَهُ فِيهِ نَصِيبٌ[4]

نکته‌ای باید مورد توجه قرار گیرد که اگر این نکته تمام باشد مشکل در نقل‌های مرحوم صدوق ایجاد می‌کند.

آن نکته این است که ظاهرا فهم صدوق از همان نقلی که شیخ هم نقل کرده است این طور برداشت کرده است که ابان در جلسه حاضر بوده است و «عَمَّنْ أَخْبَرَهُ» همان کسی است که سوال کننده بوده است و لذا روایت را از ابان نقل کرده است که از امام صادق علیه السلام سوال پرسیده شده است و امام این طور پاسخ دادند.

این مساله در دو جای دیگر هم تکرار شده است. (البته شاید بیشتر از این باشد و ما تا الان فقط دو مورد دیگر پیدا کرده‌ایم).

یکی این مورد است:

وَ فِي رِوَايَةِ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ أَوْصَى إِلَى رَجُلٍ أَنَّ عَلَيْهِ دَيْناً فَقَالَ يَقْضِي الرَّجُلُ مَا عَلَيْهِ مِنْ دَيْنِهِ وَ يَقْسِمُ مَا بَقِيَ بَيْنَ الْوَرَثَةِ قُلْتُ فَيُفَرِّقُ الْوَصِيُّ مَا كَانَ أُوصِيَ بِهِ فِي الدَّيْنِ مِمَّنْ يُؤْخَذُ الدَّيْنُ أَ مِنَ الْوَرَثَةِ أَمْ مِنَ الْوَصِيِّ فَقَالَ لَا يُؤْخَذُ مِنَ الْوَرَثَةِ وَ لَكِنَّ الْوَصِيَّ ضَامِنٌ لَهُ[5]

این روایت را مرحوم کلینی این طور نقل کرده است:

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ رَجُلٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ أَوْصَى إِلَى رَجُلٍ وَ عَلَيْهِ دَيْنٌ فَقَالَ يَقْضِي الرَّجُلُ مَا عَلَيْهِ مِنْ دَيْنِهِ وَ يَقْسِمُ مَا بَقِيَ بَيْنَ الْوَرَثَةِ قُلْتُ فَسُرِقَ مَا كَانَ أَوْصَى بِهِ مِنَ الدَّيْنِ مِمَّنْ يُؤْخَذُ الدَّيْنُ أَ مِنَ الْوَرَثَةِ قَالَ لَا يُؤْخَذُ مِنَ الْوَرَثَةِ وَ لَكِنَّ الْوَصِيَّ ضَامِنٌ لَهَا. [6]

یکی دیگر این روایت است:

وَ فِي رِوَايَةِ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ أُتِيَ بِرَجُلٍ قَدْ قَتَلَ أَخَا رَجُلٍ فَدَفَعَهُ إِلَيْهِ وَ أَمَرَهُ أَنْ يَقْتُلَهُ فَضَرَبَهُ الرَّجُلُ حَتَّى رَأَى أَنَّهُ قَدْ قَتَلَهُ فَحُمِلَ إِلَى مَنْزِلِهِ فَوَجَدُوا بِهِ رَمَقاً فَعَالَجُوهُ حَتَّى بَرَأَ فَلَمَّا خَرَجَ أَخَذَهُ أَخُ الْمَقْتُولِ الْأَوَّلِ فَقَالَ أَنْتَ قَاتِلُ أَخِي وَ لِيَ أَنْ أَقْتُلَكَ فَقَالَ لَهُ قَدْ قَتَلْتَنِي مَرَّةً فَانْطَلَقَ بِهِ إِلَى عُمَرَ فَأَمَرَ بِقَتْلِهِ فَخَرَجَ وَ هُوَ يَقُولُ يَا أَيُّهَا النَّاسُ وَ اللَّهِ قَدْ قَتَلَنِي مَرَّةً فَمَرُّوا بِهِ عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ص فَأَخْبَرَهُ بِخَبَرِهِ فَقَالَ لَا تَعْجَلْ عَلَيْهِ حَتَّى أَخْرُجَ إِلَيْكَ فَدَخَلَ ع عَلَى عُمَرَ فَقَالَ لَيْسَ الْحُكْمُ فِيهِ هَكَذَا فَقَالَ مَا هُوَ يَا أَبَا الْحَسَنِ قَالَ يَقْتَصُّ هَذَا مِنْ أَخِ الْمَقْتُولِ الْأَوَّلِ مَا صَنَعَ بِهِ ثُمَّ يَقْتُلُهُ بِأَخِيهِ فَظَنَّ الرَّجُلُ أَنَّهُ إِنِ اقْتَصَّ مِنْهُ أَتَى عَلَى نَفْسِهِ فَعَفَا عَنْهُ وَ تَتَارَكَا[7]

این روایت را مرحوم کلینی این طور نقل کرده است:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: أُتِيَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ بِرَجُلٍ قَدْ قَتَلَ أَخَا رَجُلٍ فَدَفَعَهُ إِلَيْهِ وَ أَمَرَهُ بِقَتْلِهِ فَضَرَبَهُ الرَّجُلُ حَتَّى رَأَى أَنَّهُ قَدْ قَتَلَهُ فَحُمِلَ إِلَى مَنْزِلِهِ فَوَجَدُوا بِهِ رَمَقاً فَعَالَجُوهُ فَبَرَأَ فَلَمَّا خَرَجَ أَخَذَهُ أَخُو الْمَقْتُولِ الْأَوَّلِ فَقَالَ أَنْتَ قَاتِلُ أَخِي وَ لِي أَنْ أَقْتُلَكَ فَقَالَ قَدْ قَتَلْتَنِي مَرَّةً فَانْطَلَقَ بِهِ إِلَى عُمَرَ فَأَمَرَهُ بِقَتْلِهِ فَخَرَجَ وَ هُوَ يَقُولُ وَ اللَّهِ قَتَلْتَنِي مَرَّةً فَمَرُّوا عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَأَخْبَرَهُ خَبَرَهُ فَقَالَ لَا تَعْجَلْ حَتَّى أَخْرُجَ إِلَيْكَ فَدَخَلَ عَلَى عُمَرَ فَقَالَ لَيْسَ الْحُكْمُ فِيهِ هَكَذَا فَقَالَ مَا هُوَ يَا أَبَا الْحَسَنِ فَقَالَ يَقْتَصُّ هَذَا مِنْ أَخِي الْمَقْتُولِ الْأَوَّلِ مَا صَنَعَ بِهِ ثُمَّ يَقْتُلُهُ بِأَخِيهِ فَنَظَرَ الرَّجُلُ أَنَّهُ إِنِ اقْتَصَّ مِنْهُ أَتَى عَلَى نَفْسِهِ فَعَفَا عَنْهُ وَ تَتَارَكَا.[8]


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo